یک روز 5شنبه با دوستای خوبمون رفتیم استخر. خاله صفورا هم زحمت کشید و یواشکی دوربین آورد تا از شماها عکس بگیره. تو همش توی تیوپت بودی و خیلی خوش گذشت بهت. گاهی هم می نشستی کنار استخر و می گفتی 1 2 3 می پریدی تو بغل من... خیلی بهت خوش گذشت. البته بعدش بچه ها مریض شدن که معلوم نیست چیه. اینم عکس استخر فرداش هم با خاله حدیث و مشکات، خاله یاسی و رادین، خاله شیما و رهام و خاله سیما و وانیا رفتیم خانه کودک دنیای نور. اونجا بود که رادین و وانیا هم اون مریضی رو گرفتن! از شیرین زبونیات هم هرچی بگم کمه. راستی عکسای آتلیه که تو نت برگ گرفته بودم هم اماده شده. خیلی خانومه بد عکس می گرفت اما اسکن می کنم و عکسشو می...