هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

14 آبان تولد هانای من

عزیزم با چند روز تاخیر تولدت مبارک. امروز 18 آبانه و 4 رور از زادروز تو می گذره. انگار همین دیروز بود که راس ساعت 8 و 10 دقیقه صبح دکتر پورزند تو رو از دل من کشید بیرون. چه جمله ای نوشتم هههههه انگار همین دیروز بود که برای اولین بار مکیدن شیر رو شروع کردی... همین دیروز بود که اولین قطره خون رو ازت گرفتن واسه آزمایش غربالگری و دل من ضعف رفت از گریه تو... انگار همین دیروز بود که برای اولین بار نشستی.. برای اولین بار گفتی مامان... اولین دندونت در اومد... چهار دست و پا رفتی... دستتو به دیوار گرفتی و بلند شدی... وای خدای من خیلی زود گذشت و من اصلا دوست ندارم این قدر زود بزرگ بشی و کمتر به من اختیاج داشته باشی... مامان جون (که خودت همش به من میگ...
18 آبان 1392

تولد دو سالگی هانای من

عزیز دل مامان. تولدت 4 روز زودتر برگزار شد چون 14 ابان ماه محرم شروع میشه. برای تولدت بابا هومن و عمه سارا و شهناز جون خیلی زحمت کشیدن. به من هم روز تولدت خیلی خوش گذشت. چند تا از دوستامون رو دعوت کرده بودیم چون جامون خیلی محدود بود و شرمنده بقیه شدیم.  عشق من ایشالا 120 ساله بشی و من شاهد خوشبختیت باشم. باورم نمیشه 2 سال از روزی که خدا تو رو به ما هدیه داد می گذره و تو اینقدر خانوم و بزرگ شدی. کاملا حرف می زنی و معنا و مفهوم و ارتباط بین جملات رو درک می کنی و من به هوش بالای تو افتخار می کنم.  اینم عکسای تولدت. باید بگم که سحر جون و گل پسرش ارشاک از مشهد اومده بودن و ما رو کلی خوشحال کردن. رقص چاقوت رو هم بنیتای گلاره جون که م...
13 آبان 1392

تولدت مبارک

تولدت مبارک عزیزم... ایشالا صد ساله بشی... خدایا شکرت و هزاران بار شکرت... عکس های تولد در ادامه مطلب... البته هانا جون خیلی کلافه بود و همه میگن که بچه ها همشون در تولد یک سالگی کلافه میشن... پس تقصیر هانا نبوده هههه   تزئینات تولد هانا جونی کارت تشکر اینم عکس های مهمونی هانا و دوستش آناهیتا  هانا و دوستاش آناهیتا و آنیتا هانا و دوستش آوا میز شام.. چون دندونش هم در اومده بوذ آش دندونی هم داشتیم اینم کیک که کاش شیرینی لادن یک کم بیشتر سلیقه به خرج می داد ...
14 آبان 1391

نی نی سایت در روز تولد هانا

هانا جون خیلی وقت بود می خواستم بیام گفتگوهای خاله های نی نی سایتی رو توی روز تولدت بنویسم.. نوشتن که نه... کپی کنم واست... مائده مامان پرنیا (12 شب): مریمی فردا زایمان داره واسش دعا کنین نرگس (8:29 صبح):  الان مريمي بايد هاناي گلشو ديده باشه. الهي كه جفتشون سالم و سلامت باشن سهیلا (8:32 صبح):  صبحححححح بخيررررررررررررررررررررررررررررررررر  مريمي مباركهههههههههههههههههههههههههههه حتما تا الان ديگه مامان شدييييي خانمی (9:18):  سلام مامانا  كسي ميدونه مريمي چه ساعتي عمل داشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نگین مامان آرمان توپولی (10:31):  مباركهههههههههههههههههههههههههههههه مريمييييييييييييييييييييييييييي هان...
15 ارديبهشت 1391

بند ناف

بند ناف دختر نازم دیروز افتاد. دیروز که میگم منظورم یکشنبه 22 آبان 1390 هست. اومدم عوضش کنم دیدم یه چیزی افتاده توی شلوارش هههههه   دیدم بله نافشون افتاد. بچم راحت شد. دیگه خانم شده واسه خودش... ...
23 آبان 1390

هانای من به دنیا اومد...

امروز دو روز از تولد هانای قشنگم می گذره... کوتاه اومدم تا عکسشو بذارم. عشق و زندگی من 50 سانتیمتر قد و 2860 گرم وزن داره. اینهم عکسش در روز تولدش یعنی 14 آبان 1390 (هانا ساعت 8 صبح به دنیا اومده) و این عکس حول و حوش ساعت 3 بعد از ظهره ...
16 آبان 1390
1