هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

هفته ای که گذشت

ممنونم این کلمه ایه که هر وقت چیزی از کسی میگیری میگی... خیلی بامزه میگی... خیلی بالال بود... اینم یعنی خیلی باحال بود     هفته ای که گذشت یکی از بهترین هفته ها بود... روز 4 شنبه قبلش هم واسه دیدن نی نی جدید خاله رومینا و امیرمهدی رفتیم خونشون که عکساشو میذارم. خیلی بهمون خوش گذشت. نینیشون خیلی نازه. البته باید بگم که بابات 3 روزش از این هفته رو خونه نبود. اولش من یه کم ناراحت بودم اما در جمع دوستای خوبمون برامون زود گذشت. بابا هومن یکشنبه عصر رفت ماموریت. من و تو هم توی خونه با هم بازی کردیم. و قرار بود که روز 2شنبه اش بریم کرج خونه خاله آزاده و هانا جونش. خاله آزاده زحمت کشیده بود واسه نهار دعوتمون کرده بود...
1 دی 1392

مهمونی خونه خاله یاسمن

عزیزم 5شنبه خونه خاله یاسمن و گل پسرش رادین جوون دعوت بودیم. زود رفتیم خونشون تا خیلی بهمون خوش بگذره. رادین خیلی خیلی پسر خوبیه. همه اسباب بازی هاشو میداد تا شماها بازی کنین. بهتره بعضیا یاد بگیرن که حس مالکتیشون منو کشته  اما اونجا خیییییییییییییلی بهمون خوش گذشت هم من دوستامو دیدم هم تو و کللللللی با هم بازی کردید و مام کلی حرف زدیم و قرار شد از این به بعد یه مهمونی دوره ای دوستانه ماهیانه بگیریم  خوب میریم سراغ عکسا: از راست رهام، هانا، مه سما، رادین، لیانا، مشکات .. اونیم که اون آخر ولو شده رهام شیما جوونه  عکس پشتکی  دوستی زیاد  مامانا: اینم خونه منفجر شده خاله یاسی: ...
10 آذر 1392

تولدهای نی نی های گل آبان

دختر خوشگلم. امروز قبل از اونکه در مورد تولد تو که در واقع فرداست بنویسم. اومدم تا عکس تولدهای دوستات رو بذارم توی وبلاگت. البته از 10 مرداد شروع می کنم که تولد آریامهر عزیز پسر سهیلا جون بود. تو و نیوشا جون... از موفع کیک عکس نداریم چون گرم بود شیطونی می کردی.    تولد مشکات جون در تاریخ 18 مهر.   تولد گروهی بچه های آبان در تاریخ 19 مهر 92 تو و دو تا آرمان کیک تولد   1 آبان 92 تولد بنیتای سارا جون تو و آوا جون   2 آبان تولد راستین جون تو و مشکات تو کفش ماماناتون تو و راستین جون   3 آبان تولد بنیتای گلاره ج...
13 آبان 1392

هانا نامه

عسلم خودمم نمی دونم این چه عنوانی بود گذاشتم روی این مطلب.  امروز که داشتیم می رفتیم مهد، من طبق معمول داشتم قربون صدقه ات می رفتم. من همیشه پشت سر هم این کلمات رو میگم. دخترم، خانمم، جیگرم، عسلم . امروز تا جیگرم رو گفتم توی مکث من گفتی عسلم عزیزم . کلی عشق کردممممم. دیروز که 14 تیر بود وارد 21 ماه زندگیش شدی. باورم نمیشه کوچولوی 50 سانتی 2860 گرمی من الان اینقدر بزرگ شده و خانم.  دوشنبه 10 تیر دوباره یک نی نی پارتی دیگه خونه خاله حدیث و مشکات جوون بود چون خاله نیر اومده بود و این یه بهانه شد تا مامانا و نی نی ها دوباره همدیگه رو ببینن. حالا در ادامه عکساشو میذارم.  5شنبه هم تولد پسر یکی از دوستامون رفتیم که خال...
15 تير 1392

مهمونی نی نی ها خونه ما

5شنبه دوستای گلمون از نی نی سایت رو دعوت کردیم بیان خونمون. قبول زحمت کردن و اومدن. امیدوارم بهشون خوش گذشته باشه. به من و هانا که خیلی خوش گذشت و من بعد از مدت ها در جمع دوستانم بودم و خیلی روحیه ام عوض شد. الانم عکسای اون روز رو میذارم و بعدش هم عکسای پارکی که دیروز رفتیم و کلی هانا بازی کرد. مشکات جون خاله هدیس هانا و آرمان خاله آرزو آوا - هانا - بنیتا که من عاشقش شدمممممممممم    آرمان - رادین - آوا - هانا - بنیتا که دیگه طاقت نیاورد بشینه :)) اینجا مه سما هم اضافه شده آرمان چرا رهام عصبانی شده؟؟؟ این دو تا فینگیلا رو ببین مه سما جونم که خیلی بامزه با خودش بازی می کنه ...
25 خرداد 1392

مهمونی خونه خاله النا

سه شنبه 23 خرداد رفتیم خونه خاله النا و آرتین جون مهمونی.... مهمونی که نه یه مهد کودک کامل  هیچی نمیگم و فقط چند تا عکس میذارم از اون روز... از سمت راست بالا: من و هانا - سارا مامان آرتین - گلاره مامان بنیتا - النا مامان آرتین - زهرا مامان مه سما - سهیلا مامان آرتامهر - رومینا مامان امیرمهدی - مریم مامان هیراد  از سمت راست پایین: یاسمن مامان رادین - مریم مامان پندار - مریم گلی مامان سبحان - حدیث مامان مشکات - سارا مامان ونداد دست خاله النا درد نکنه... خیلی اذیتش کردیم. ...
4 تير 1391

سفر به شهر پدری

هانای خوشگلم رو بردیم سفر.. جمعه و شنبه رفتیم طالقان. هوا خیلی خوب بود و البته شبش رعد و برق شد. هانا خواب بود و برق رفته بود. بابا و بابایی شومینه روشن کردند و خیلی خوش گذشت... به جز اینکه همه بوی دود گرفتیم ولی شب جالبی بود... همش با عمه سارا خندیدیم.  پنج شنبه هم رفته بودیم عروسی... اینم عکس هانا خانوم با موهای شینیون کرده: اینم چند تا عکس از توی خونه و آبشار کرکبود و بیرون از خونه:           ...
25 ارديبهشت 1391

مهمونی نی نی ها

شنبه 16 اردیبهشت چند تا از خاله ها و نی نی های نازشون اومدن خونه ما... هانا و آرمان خاله آرزو نمی دونم چرا هانا به آرمان خاله نگین گیر داده بود.. هی اشکشو در می آورد جمع نی نی ها جمعه... آرمان - هانا - بنیتا - آرمان بنیتا میگه: منم آرمان ما دوستتون داریییییییییییییم ...
19 ارديبهشت 1391

خونه خاله گلاره

وای که چقدر دیروز به هانا و مامانش خوش گذشت... کنار این نی نی های خوشمزه  هانای صورتی پوش، آرمان خاله نگین، بنیتای خاله گلاره، پارسای خاله الناز، آوای خاله صفورا، بنیتای خاله سارا خیلی نازین همتون.... موش بیاد همتون رو بخوره با هم ...
27 فروردين 1391