شیرین زبونی
دختر خوشگلم اونقدرررررررررر سر هممون شلوغه حتی تو که فرصت نمی کنم وبلاگتو به روز کنم. عکس هم که به زور باید ازت بگیرم به خدا. تا دوربین می بینی بیش فعال میشی ما از اون دفعه که رفتیم استخر یه عالمه کار کردیم. یه روز خانه کودک تماشا رفتیم با مشکات (مشتات به قول شما) ، راستین، هیراد و سبحان. عکساش پیش خاله مریمه مامان سبحان. ایشالا می گیرم میذارم بعدا. خب دیگه چبکار کردیم؟ .... آهان، داریم اسباب کشی می کنیم چون صاحبخونه مون خیلی آدم بدیه نذاشت ما بمونیم تو خونه تا دو ماه دیگه که خونه خودمون آماده میشه. پس رفتیم یه جا دیگه اجاره کردیم. از امشب هم باید بیفتیم به جون وسایل. حالا از حرفایی که می زنی بگم -...