هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

شیرین زبونی

دختر خوشگلم اونقدرررررررررر سر هممون شلوغه حتی تو   که فرصت نمی کنم وبلاگتو به روز کنم. عکس هم که به زور باید ازت بگیرم به خدا. تا دوربین می بینی بیش فعال میشی  ما از اون دفعه که رفتیم استخر یه عالمه کار کردیم. یه روز خانه کودک تماشا رفتیم با مشکات (مشتات به قول شما) ، راستین، هیراد و سبحان. عکساش پیش خاله مریمه مامان سبحان. ایشالا می گیرم میذارم بعدا.  خب دیگه چبکار کردیم؟  .... آهان، داریم اسباب کشی می کنیم چون صاحبخونه مون خیلی آدم بدیه نذاشت ما بمونیم تو خونه تا دو ماه دیگه که خونه خودمون آماده میشه. پس رفتیم یه جا دیگه اجاره کردیم. از امشب هم باید بیفتیم به جون وسایل.  حالا از حرفایی که می زنی بگم -...
30 مرداد 1392

هانای بلبل

خب، از اونجایی که امروز از سرکار دارم اینا رو می نویسم و عکس هم ندارم بذارم یه راست میرم سر شیرین زبونی های هانا خانم جیگر. دختر خوشگل من واسه خودش خانمی شده و کاملا حرف می زنه. اگه تا یه ماه پیش فقط منظورشو با کلمات می رسوند الان کاملا حرف می زنه و به ما میگه دقیقا چی می خواد. چون هانا هر روز مهد میره خیلی خوب یاد گرفته با خودش بازی کنه و کمتر می خواد که ما هم باهاش بازی کنیم. حالا حرفاش که خدا رو شکر جمله کامل میگه. در باز شد. برق روشن شد بابا رفت اداره مامان بیدار شو کچل (اسم عروسکش) ممه بخور نازی بازی کن بیا بغلم بریم مهد پیش الا (شهلا) غذا بخوریم بیا بخواب مامان پاشو بیدار ...
3 تير 1392

3 روز مانده به 20 ماهگی

فقط سه روز مونده که تو عزیز دلم 19 ماهگیت رو تموم کنی و وارد بیستمین ماه زندگیت بشی. الانم که نیستی رفتی مهد کودک. دو روزه که خودت میری تو و کاری به من نداری. باید خدا رو شکر کنم چون اصلا تحمل گریه های تو رو نداشتم و ندارم. از وقتی رفتی مهد که حدود 2 هفته است آبریزش بینی پیدا کردی و خدا رو شکر خوب شدی. خیلی دختر خوبی هستی و تازگی ها هم جمله میگی. البته جمله هات 2 کلمه ای هستن و البته یه بدی بزرگ داری. صبح ها خیلی زود از خواب بیدار میشی   منم خواااااااااااااب می خوام گریه کنم یعنی. شعر می خونی همش میگی تاب تاب عباسی... چشم چشم دو ابرو... توی مهد هم انگار همش توی کریر میری چون گیر دادی به کریر خودت و یا خودت توشی یا عروسکات. تکون مید...
12 خرداد 1392

سرماخوردگی و کلمات جدید

هفته پیش من یه سرماخوردگی خیلی بد داشتم که از زور سرفه می خواستم خفه شم. هانا هم از من گرفت ولی خدا رو شکر فقط یک 24 ساعت تب کرد و به سرفه و اینا نرسید. تبش البته خیلی بالا بود و اینکه میگم خدا رو شکر دلیلش اینه که سرفه ها خیلی خیلی بدتر بودن. خب اینکه به خیر گذشت. هانا جون ما از این پکیج کارت های باما داره. اولش شروع کردم باهاش فارسی کار کردن اما دیدم که فعلا فارسی لازم نیست چون هیچوقت دیر نمیشه واسه همین با انگلیسی شروع کردم. کلمات آسون رو جدا کردم و شروع به کار کردیم. الان هانا این کلمات رو میگه و کاملا می شناسه.. البته به انگلیسی میگه.  apple اپه banana نانا fish ایش cat ات tea تی eye آی ball با book بوو egg اک ...
21 بهمن 1391
1