3 روز مانده به 20 ماهگی
فقط سه روز مونده که تو عزیز دلم 19 ماهگیت رو تموم کنی و وارد بیستمین ماه زندگیت بشی. الانم که نیستی رفتی مهد کودک. دو روزه که خودت میری تو و کاری به من نداری. باید خدا رو شکر کنم چون اصلا تحمل گریه های تو رو نداشتم و ندارم. از وقتی رفتی مهد که حدود 2 هفته است آبریزش بینی پیدا کردی و خدا رو شکر خوب شدی. خیلی دختر خوبی هستی و تازگی ها هم جمله میگی. البته جمله هات 2 کلمه ای هستن و البته یه بدی بزرگ داری. صبح ها خیلی زود از خواب بیدار میشی منم خواااااااااااااب می خوام گریه کنم یعنی. شعر می خونی همش میگی تاب تاب عباسی... چشم چشم دو ابرو... توی مهد هم انگار همش توی کریر میری چون گیر دادی به کریر خودت و یا خودت توشی یا عروسکات. تکون میدی و میگی پیش پیش.
هفته پیش رفتیم باغ وحش ارم. کلی ذوق کرده بودی. نهار و شام هم رفتیم بیرون و خیلی خوش گذشت. کلا جمعه هایی که میریم بیرون خیلی حال می کنیم.
یه شعر هم یادت دادم که می خونی... اون تیکه ای که تو میگی رو قرمز می نویسم.
بابا رفته اداره
با کراوات پاره
سر کچلش میخاره
ازت چند بار خوندنت رو فیلم گرفتم.. خیلییییییییی بامزه میگی اصلا نمی تونم توصیفش کنم.
این آخر هفته هم می خوایم بریم شمال ویلای بابا حسین. منم یه استخر بزرگ برات برداشتم اونجا آب کنم بری توش حالشو ببری. ایشالا فردا شب میریم سمنان و سه شنبه صبح از جاده کیاسر میریم سرخرود فریدون کنار.
حالا نوبت عکسه:
پارک ارم باغ وحش
خانم دکتر
هانا و نازی که کم کم داره معلول میشه هههه
عشق عینک
اینم بقیه اش