هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

تو خوشحالمون کردی

1390/7/16 10:57
نویسنده : مامان مریمی
1,363 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم

امروز می خوام برات داستانی رو تعریف کنم که ممکنه ناراحتت کنه اما دانستنش باعث میشه بفهمی چقدر من و بابا دوستت داریم و چقدر برامون مهمی. تو قراره کمتر از 1 ماه دیگه به دنیا بیای و من روزی هزار بار خدا رو شکر می کنم که تو رو صحیح و سالم برای من نگه داشته. بغل

پارسال این موقع ها من یه نی نی توی دلم داشتم که هیچوقت صدای قلبشو نشنیدم، ندیدمش، حسش نکردم و تنها چیزی که از اون برام به یادگار مونده ناراحتی و حالت های خیلی بدی بود که بهم دست می داد. من و بابات نفهمیدیم که اون نی نی دختر بود یا پسر چون اون خیلی زود رفت پیش خدا. اون کوچولو فقط 8 هفته داشت که رفت. مامانی خیلی اذیت شد. روزی که با بابا رفتن و دیدن که مرده، خیلی گریه کرد اما روزای بعدش خیلی بدتر بود. مامانی خیلی درد داشت و آخر سر هم مجبور شدن توی اتاق عمل اون نی نی رو از دل مامان در بیارن. بابا هومن هم خیلی حالش بد بود. جلوی من خیلی نشون نمی داد اما همه می دیدن که اون هم مثل مامانی داغون شده. به هر حال اون روزا گذشت.

دیگه چیزی نیست که بخوام بگم اما می خوام بدونی از وقتی که فهمیدیم خدا تو رو توی دل من گذاشته همش نگران بودیم و از خدا می خواستیم که تو رو برامون نگه داره و الان خدا رو شکر 8 ماهه که توی دل من هستی و جست و خیزات نشون میده که چقدر ناز و سالم هستی. هر چقدر دوست داری توی دلم تکون بخور، نذار بخوابم و حسابی خودی نشون بده چون من همه جوره حاضرم همه کار واست بکنم. البته باید بگم که من و بابا حاضزیم هرکاری واست بکنیم.

مراقب باش. برامون دعا کن و صحیح و سالم پاتو به دنیایی بذار که همه منتظر ورودت هستن. قلبقلب

 

ابنم تیکر من براساس تاریخ زایمان که 14 آبان هست:

CafeMom Tickers

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان کوچولو
16 مهر 90 10:57
اخی عزیزمممممممم
خدارو شکر که اون روزا گذشتن و هزار بار بیشتر خدا رو شکر که امروز فرشته نازت همراهته خدا انشالا نگهدارتون باشه و این یه ماه به سلامتی از سرت بگذره


قربونت برم... ایشالا واسه تو هم همینطور باشه
مامی مائده
16 مهر 90 11:00
مریم جونم ایشالا که دیگه همچین اتفاقی تو زندگیتون رخ نمیده و هانای عزیز صحیح و سلامت میاد تو آغوشتون


مرسی عزیزم...
ترمه و مامانش
16 مهر 90 11:26
با اینکه هنوز تو دل مامانتی اما روزت خیلی خیلی مبارک باشه
سحرناز
16 مهر 90 13:05
آخی مریمی جان حتما خیری در این اتفاق بوده و ایشالله دختر نازت با قدم خیر و سلامتش لبخند و شادی رو برای مامان و باباش بیاره
مریم مامان پندار
16 مهر 90 17:56
عزیزم الهی بگردم نمیدونستم. حالا خدا رو شکر هانا جون رو داری خدا برات نگه داره خیرشو ببینی دنیا بیاد میخوام بیام بغلش کنممممممممممممممممممروزهای خوب و خوش برات ارزو میکنم اله ادوووو


هههههههههههههه اله ادوهای فنچول هههههه

مرسی عزیزم... خدا پندار رو هم واسه شما نگه داره
نی نی توپولی
16 مهر 90 22:46
کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید روز جهانی کودک و میلاد باسعادت امام رضا (ع)مبارک...
مامانی وروجک
17 مهر 90 0:14
سلام مامان هانا جون امیدوارم واز خدا میخوام نی نی ات سالم بدنیا بیاد خانمی من هم پارسال خرداد ماه تجربه شمارو داشتم اتفاقا نی نی من هم هفته هشتم بود ولی حالا خدا یه پسر وروجک بهم بخشیده که تاریخ زایمانم دقیقا مثل شماست امیدوارم نینی های هردوتامون سالم بدنیا بیان
یاسمن مامان رادین
18 مهر 90 11:07
مریم جون خدا رو شکر که الان هانا جون صحیح و سالم تو دل مامانش داره شیطونی میکنه ایشششششالا که به موقع و سالم و توپولی بیاد تو بغلت عزیزم
مروارید مامان آوا
19 مهر 90 18:35
آخییییییی نازی قشنگ یادمه هفته های اول چقدر استرس داشتی سر هر چیزی استرس می گرفتی خدا رو شکر که دخملتو خدا برات صحیح و سالم نگه داشته
منا مامان الینا
20 مهر 90 13:01
سلام مامانی انشالا همیشه در کنار هانا جون لبت خندون و دلت پر از شادی باشه عزیزم خوش به حالت مامانی نی نی ات یه ماه زود تر از نی نی من میاد تو بغلت