هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

پرنسس هانا

1390/9/30 16:47
نویسنده : مامان مریمی
1,462 بازدید
اشتراک گذاری

خانم خانما امروز شما 46 روزتونه و امشب اولین شب یلدای زندگی شماست. توی این مدت کارهای خیلی زیادی یاد گرفتی. از روز اول یادمه که می تونستی گردنت رو بالا نگه داری و مدام هم چشمات باز بود. حتما واسه همینه که الان همش دوست داری همه چیز رو ببینی. وقتی توی خونه تو رو راه می برم، با دقت به تک تک وسایل، تابلوها و همه چیز نگاه می کنی و منهم اسماشون رو واست میگم. هم به فارسی و هم به انگلیسی. موسیقی دوست داری یعنی امیدوارم، چون خونه پره از صدای موزیک. اونهم از همه نوع. 

عاشق کشف جاهای جدید هستی. وقتی خونه کسی میریم دلت می خواد رات ببرن تا همه جا رو ببینی.

وقتی هم شیر می خوری که دیگه آخر همه لذت های دنیاست. با اون چشمای درشت رنگیت به من نگاه می کنی و گاهی هم چشمات رو می چرخونی و اطراف رو بررسی می کنی.

عاشق اون موقعی هستم که از خواب بیدار میشی و وقتی گریه می کنی بغلت می کنم، خودت رو محکم به من می مالی و با دستات به تنم و لباسم چنگ می زنی.

هیچی زیباتر از لحظه ای نیست که در آغوش کسی ساکت نمیشی به جز خودم. اینجاست که احساس غرور می کنم. گردنت رو صاف می کنی و نگام می کنی و دل من ضعف میره واست.

خنده های ارادیت روز به روز داره بیشتر میشه و وقتی باهات حرف می زنم می خندی. اول صبح و بعد از ظهر ها که از خواب بلند میشی و سرحال هستی همش می خندی و گاهی هم ذوقک می زنی. با این کارات حاضرم هر شب بیدار بمونم و بیدار خوابی هاتو با عشق تحمل کنم.

اونقدر نور رو دوست داری که هر جا میری چشمت دنبال نور می گرده.

از دیشب هم رسما پستونک خور شدی و من هلاک میشم از خوشی وقتی پستونک رو با دستات می گیری یا با دو تا انگشتت حلقه اش رو سفت نگه میداری.

از خدا ممنونم که تو رو به من داده. تو نور زندگی ما هستی. ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

ازاده مامانه هانا
2 دی 90 1:07
قربونت بشم عزیزم شبه چلت مبارک خاله مریمی چشای دخملت رنگیه مث خودت؟
مامی مائده
2 دی 90 15:07
نهير
4 دی 90 19:38
خيلي خوب نوشتي مريمي جوووون حال كردم دقيقا احساس هم و داريم
مروارید مامان آوا
5 دی 90 14:15
پرنسس کوچولو یلدات مباااااارک
آنی
5 دی 90 15:09
واقعا همینطوره مریم جون...همه خستگیا با نگاه کردن معصومانشون از یادمون میره...خدا نگهدار همه کوچولوهامون باشه
مامان ملینا
6 دی 90 12:43
می فهمم چه حس خوبی داری؛ وقتی به سینه ات می چسبه.قدر این دوران رو بدون که بعدها که یاد می کنی خیلی دلت برای این دوران تنگ می شه. بوسسسس برای ÷رنسس هانای کوچولو
مامان آرزو
8 دی 90 19:02
یلدات مبارک خاله همیشه سلامت باشی هانا گوگولی
النا
13 دی 90 12:58
مریمی هانا جون چطور پستونک و گرفت؟ آرتین هر کاری میکنم نمیگیره تف مکنه و عق میزنه
مروارید مامان آوا
16 دی 90 20:40
تنبل خانوم خیلی دیر به دیر می نویسی