10 خرداد
کاش همیشه کوچولوی ناز من بمونی. کاش مثل امروز روی دستم دراز بکشی و خودت در کنار من خوابت ببره و از آرامشی که نصیبت میشه لذت ببری و من هم همش بوت کنم... نازنینم
هانا جونم مریض شده. البته واقعا نمی دونم مریضیش چیه. سرماخورده که نیست. سه روز تب داشت. همه میگن واسه دندونشه اما دکترش حسابی ما رو نگران کرده البته نه به خاطر تب که به خاطر اینکه هانا این ماه یعنی از 6 به 7 فقط 350 گرم اضافه کرده. خلاصه طفلی رو بردیم آزمایش خون هم داد و کلی گریه کرد و جیغ کشید. بمیرم... انگار داشتن تن منو سوراخ می کردن به هر حال، به احتمال زیاد دکترش رو عوض می کنم و می برمش پیش دکتر افتاده. دعا کنین چیزیش نباشه دختر من
هانای وروجک ما با روروئکش تقریبا به حالت دو حرکت می کنه. خیلی خوب میشینه و گاهی هم در تلاش برای چهار دست و پا شدن با کله میره زمین.
انگار داره دندون در میاره چون خیلی بی قراره و همش دوست داره توی بغل من یا باباش باشه و در تمام مدت هم ناله می کنه.
اینهم جشن دندونی آوا کوچولوی خاله صفورا که مرواریدش زده بیرون