هانای شیرین
امروز بعد از مدتی بالاخره تصمیم گرفتم بیام و بنویسم. گرفتاری ها اونقدر زیاده که وقت نمی کنم بیام اینترنت. از هانا خانوم بگم که در روز چهارشنبه 28/4/91 شروع کرد به چهاردست و پا راه رفتن. البته قبلش خودشو جابجا می کرد اما بالاخره چهارشنبه در سن 8 ماه و نیم شروع کرد به چهاردست و پا رفتن. بابا و ماما که میگه و البته مدام تکرارشون می کنه. پوف هم میگه که معنیش همون غذاست.. و با هر پوف گفتن کل تفش می ریزه بیرون
یک دختر شری شده که لنگه نداره. خدا رو شکر خیلی شجاعه و اصلا نمی ترسه
وقتی یه چیزی که نباید دست بزنه رو بهش میدیم از ذوقش صدای غرش شیر از خودش درمیاره
خیلی بامحبته و دوست داره خودشو به من یا باباش بچسبونه... خودش میاد سرشو میذاره روی پامون و استراحت می کنه...
آخر هفته پیش رفتیم سمنان نامزدی راحله... دخترم تا 2 نصفه شب جیک نزد و پا به پای ما از مهمونی لذت برد و قر داد
دخترم چند وقتیه که توی اتاق خودش می خوابه... و خدا رو شکر انگار راحت هم هست..
تا یادم نرفته بنویسم که بای بای رو خیلی خوب یاد گرفته و نانای هم می کنه... نانایش اینطوریه که دستاشو می بره بالا تکون میده..
خب... چون الان توی بغلم خوابیده داره شیر می خوره نمی تونم عکس بذارم اما زود میام عکس میذارم...