تولد پسرعموی هانا - محمدحسن
4 شهریور تولد محمدحسن پسر عموی هانا جون ما بود. اما تولدش رو زودتر گرفتن و ما هم به همراه هانایی رفتیم تولد. خیلی خوش گذشت. هانا و محمدحسن کلی با هم بازی و البته گاهی هم دعوا کردن
هانا خانوم شدیدا نای نای می کنه.هههه. وقتی لالا داره بهش میگیم هانا لالا، چهاردست و پا میاد سرشو میذاره روی بالشش. به شدت نسبت به عروسکاش حسودی می کنه و من اگه بغلشون کنم میاد کتکشون می زنه. هنوز دندون نداره اما غذاها رو می خوره عین خاله پیرزنا
عاشق موقعی هستم که چارچنگولی می چسبه به من و تکون نمی خوره...
یه صداهای عجیبی از خودش درمیاره انگار حرف می زنه..
دوست داره راه بره اما بیشتر مواقع کله پا میشه .. فداش بشم من
توی حمام یا راهرو داد می زنه و از انعکاس صدای خودش ذوق می کنه.
وقتی دستش به سینما خانگی برسه صداشو کم و زیاد می کنه و همش به تی وی نگاه می کنه تا تغییرات رو ببینه.. وروجک باهوشششششششششششش
کلا شری شده واسه خودش