اولین سفر به شمال با موهای کوتاه شده
پنجشنبه 11 اسفند راه افتادیم بریم شمال. از اونجایی که هوا هنوز سرده بود و هنوزم سرده کلی لباس گرم تن هانا کردیم و راه افتادیم. خدا رو شکر بیشتر مسیر رو خوابید و شمال هم که رسیدیم بچم دچار رطوبت گرفتگی شده بود و همش می خوابید. خیلی هم دختر خوبی بود و اصلا اصلا اذیتمون نکرد. فقط اینکه خیلییییییییییی ددری شده، وقتی از بیرون بر می گشتیم و لباسش رو در می آوردم می زد زیر گریه که چرا کاپشن منو درمیاری؟ بیا بریم بیرون بازم
شنبه زود برگشتیم چون هوا حیلیییییییییییییییی سرد شده بود.
دیگه از کارای جدید شما اینه که خیلی هوشیار شدی. کاملا اطرافیانت رو می شناسی. خیلی بغلی هستی و تقریبا من بیچاره مجبورم همش بغلت کنم. دست واسم نمونده مادر
وقتی می خوام از روی زمین بلندت کنم خودتو سیخ می کنی و از کمر سفت می کنی کل بدنت رو. عاشق اون زور زدنت هستم که صدا هم در میاری. انگار داری کوه می کنی. این صدای آپوو هم که جای خود دارد که باهاش کلی تف میاد بیرون ههههههههههههههههه دست خوری قهار هم شمایی.
امشب هم در تاریخ 20 اسفند 90 شما اولین غلتت رو زدی .... و خیال من راحت شد.. هورااااااااااا