خوانندگی
خیلی وقته که چیزی ننوشته ام. آخه راستش اینه که شما اصلا واسه من وقتی نذاشتی. همش میگی بشین پیش من، کاری نکن، نرو، غذا نخور، دستشویی نرو، کار خونه رو انجام نده... فقط با من حرف بزن و بازی کن. ای مادر! این که نشد زندگی ههههههههههه
ماشالا هزار ماشالا هم صدا داری در حد خدا بیامرز هایده. همچین خونه رو میذاری رو سرت که احتمالا یکی از همین روزا سقف بیاد پایین
از موقعی که رفتیم خونه خاله نگین تا امروز خیلی کارا یاد گرفتی. وسیله ها رو توی دستت می گیری اما زودی ول می کنی. فریاد های بلندی می زنی، خنده هات پر سر و صدا شده. منو که کامل می شناسی و به جز من خیلی خوب بابات رو می شناسی و فکر کنم عاشقش هستی اونم همین طور.
دیروز رفتیم خونه خاله رومینا پیش امیرمهدی. بقیه خاله ها هم بودن. سارا و وندادش، مریم و هیرادش، النا و آرتینش.
دیشب هم موهاتو کوتاه کردم. البته خودم نه. عمه جون برات زحمتش رو کشیدن. دستشون درد نکنه.
حالا می خوام چند تا عکس بذارم البته با تاریخشون از 17 بهمن تا الان.
21 بهمن، خوابیده در تاب
24 بهمن، خانم با حجاب
25 بهمن، وروجک
27 بهمن، مرتب
6 اسفند خونه خاله رومینا: از راست امیرمهدی، هیراد، هانا، آرتین، ونداد
6 اسفند، شستشوی بعد از آرایشگاه
هنوز از موهای کوتاهت عکس ندارم ههههههه میذارم حالا عشق مامان