هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

تولدهای نی نی های گل آبان

دختر خوشگلم. امروز قبل از اونکه در مورد تولد تو که در واقع فرداست بنویسم. اومدم تا عکس تولدهای دوستات رو بذارم توی وبلاگت. البته از 10 مرداد شروع می کنم که تولد آریامهر عزیز پسر سهیلا جون بود. تو و نیوشا جون... از موفع کیک عکس نداریم چون گرم بود شیطونی می کردی.    تولد مشکات جون در تاریخ 18 مهر.   تولد گروهی بچه های آبان در تاریخ 19 مهر 92 تو و دو تا آرمان کیک تولد   1 آبان 92 تولد بنیتای سارا جون تو و آوا جون   2 آبان تولد راستین جون تو و مشکات تو کفش ماماناتون تو و راستین جون   3 آبان تولد بنیتای گلاره ج...
13 آبان 1392

در آستانه دوسالگی

سلام بر عشق بی همتای من مامان جون این چند وقته خیلی درگیر بودم و البته نی نی وبلاگ واسم باز نمیشد. نه می تونستم اینجا بنویسم نه واسه دوستات نظر بذارم. هزار ماشالا اونقدر بزرگ شدی و خانوم که هرچی بگم کم گفتم. 4 5 روزه که دیگه شیر نمی خوری. خیلی منطقی قبول کردی که بزرگ شدی و نباید شیر مامان رو بخوری. قربونت برم من. حرف زدنت هم که ماشالا روز به روز بهتر میشه و گاهی چیزایی به زبون میاری که دهن ما باز می مونه. هرچی بهت میدیم میگی مرسی خیلی ممنونم. هر چی رو دوست داری میگی خیلی دوسش دارم. همش منو بوس می کنی و میگی مامان جون دوستت دارم. این چند وقت اونقدر ننوشتم و اونقدر مهمونی و تولد رفتیم که همش روی هم تلنبار شده. پس فردا هم تولدته البته تو 14 آبا...
8 آبان 1392

عکسای آتلیه

امروز اومدم فقط عکس بذارم. آخه سرکارم و یه سری عکسا رو هم ندارم اینجا. فعلا عکسای آتلیه ات رو میذارم که 11 شهریور رفتیم. خوشگل خوش تیپ فتوژنیک مامانننننننننن  ...
25 شهريور 1392

شیرین زبونی

دختر خوشگلم اونقدرررررررررر سر هممون شلوغه حتی تو   که فرصت نمی کنم وبلاگتو به روز کنم. عکس هم که به زور باید ازت بگیرم به خدا. تا دوربین می بینی بیش فعال میشی  ما از اون دفعه که رفتیم استخر یه عالمه کار کردیم. یه روز خانه کودک تماشا رفتیم با مشکات (مشتات به قول شما) ، راستین، هیراد و سبحان. عکساش پیش خاله مریمه مامان سبحان. ایشالا می گیرم میذارم بعدا.  خب دیگه چبکار کردیم؟  .... آهان، داریم اسباب کشی می کنیم چون صاحبخونه مون خیلی آدم بدیه نذاشت ما بمونیم تو خونه تا دو ماه دیگه که خونه خودمون آماده میشه. پس رفتیم یه جا دیگه اجاره کردیم. از امشب هم باید بیفتیم به جون وسایل.  حالا از حرفایی که می زنی بگم -...
30 مرداد 1392

یک روز استخر یک روز خانه کودک

یک روز 5شنبه با دوستای خوبمون رفتیم استخر. خاله صفورا هم زحمت کشید و یواشکی دوربین آورد تا از شماها عکس بگیره. تو همش توی تیوپت بودی و خیلی خوش گذشت بهت. گاهی هم می نشستی کنار استخر و می گفتی 1 2 3 می پریدی تو بغل من... خیلی بهت خوش گذشت. البته بعدش بچه ها مریض شدن که معلوم نیست چیه. اینم عکس استخر   فرداش هم با خاله حدیث و مشکات، خاله یاسی و رادین، خاله شیما و رهام و خاله سیما و وانیا رفتیم خانه کودک دنیای نور. اونجا بود که رادین و وانیا هم اون مریضی رو گرفتن!   از شیرین زبونیات هم هرچی بگم کمه. راستی عکسای آتلیه که تو نت برگ گرفته بودم هم اماده شده. خیلی خانومه بد عکس می گرفت اما اسکن می کنم و عکسشو می...
5 مرداد 1392

هانا در عکس

این هفته ای که گذشت یه عالمه بیرون بودیم و کلی حال کردیم   الانم تندی اومدم فقط عکس بذارم و برم. اول از مهمونی خونه خودمون و بعد خونه خاله سارا شروع می کنم و بعدش هم چند تا عکس متفرقه  خونه خودمون که خاله صبا اومده بود و لطف کرد اومد خونه ما. عصر هم خاله حدیث و مشکات جوون با خاله صفورا و آوا جون و خاله مریم و سبحان جون و خاله گندم و رهام جون اومدن هانا جون - مشکات جون - آوا جون - سبحان جون - رهام جون اینم نیوشا جوون   حالا خونه خاله سارا که فرداش بود هانا - آوا - بنیتا - بنیتا حالا هم مشکات   حالا هم چند تا عکس که از قبل مونده بود     ...
22 تير 1392

هانا نامه

عسلم خودمم نمی دونم این چه عنوانی بود گذاشتم روی این مطلب.  امروز که داشتیم می رفتیم مهد، من طبق معمول داشتم قربون صدقه ات می رفتم. من همیشه پشت سر هم این کلمات رو میگم. دخترم، خانمم، جیگرم، عسلم . امروز تا جیگرم رو گفتم توی مکث من گفتی عسلم عزیزم . کلی عشق کردممممم. دیروز که 14 تیر بود وارد 21 ماه زندگیش شدی. باورم نمیشه کوچولوی 50 سانتی 2860 گرمی من الان اینقدر بزرگ شده و خانم.  دوشنبه 10 تیر دوباره یک نی نی پارتی دیگه خونه خاله حدیث و مشکات جوون بود چون خاله نیر اومده بود و این یه بهانه شد تا مامانا و نی نی ها دوباره همدیگه رو ببینن. حالا در ادامه عکساشو میذارم.  5شنبه هم تولد پسر یکی از دوستامون رفتیم که خال...
15 تير 1392