عشق تلویزیون
دختر مامان، دیگه قرار نشد اینقدر عشق تلویزیون باشی ها وقتی می فهمی که تلویزیون روشنه همش سرتو بر می گردونی که تماشا کنی. منم روزا واست دی وی دی های خودت رو که نابغه کوچولو و انیشتن کوچولو هستن میذارم و تو هم توی کریرت می شینی و نگاه می کنی. البته تازگیها توی کریر پاتو می زنی به صندلی کریر و خودت رو پرت می کنی بالا اونقدر اینکارو می کنی تا سر بخوری و پاهات آویزون بشن من و بابات رو هم خیلی خوب می شناسی و با دست و پا زدن نشون میدی که دوست داری بیای بغل ما. البته دست و پا رو فعلا واسه من میزنی فقط جووووووووووووووون برات یه کلاه حمام گرفتم که دیگه اندازه ات شده. امروز با اون کلاه چند تا عکس ازت گرفتم که اینج...