هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

لحظه دیدار نزدیک است...

الان که دارم می نویسم به تو فکر می کنم. تویی که تا به امروز در من مانده ای، با من پیوند خورده ای و دیگر به آمدنت چند روزی بیش باقی نیست. شمارش معکوس شروع شده و حس من حس غریبی است. انگار با گذشت هر روز و هر ساعت و هر لحظه بیشتر پی به بودنت می برم. دیگر برای من جنینی کوچک نیستی. در وجودم کودکی می بینم که تنها 13 روز تا آمدنش وقت باقی است. دردانه من از خداوند می خواهم به من توان دهد تا برایت مادری باشم که معنای واقعی کلمه مادر را به ترجمان می کشد. کاش بتوانم در لحظه های شادی شریکت و در لحظه های غم پناهت باشم. کاش بتوانم واژه مادر را آنچنان که مادر خودم برایم به تصویر کشید، برایت نقاشی کنم. دخترم بیا و با آمدنت روزهای پاییزی ما را درخشان کن....
5 آبان 1390

هانا بزرگ شده

سلام موش موشی من روز چهارشنبه 20 شهریور دوباره رفتیم برای سونوگرافی. این بار هم مثل دفعه پیش سرت پایین بود و در حالت سفالیک قرار گرفته بودی. وزنت توی 34 هفته و 5 روز شده بود 2400. عکس هم ازت گرفتیم. خیلی شبیه باباتی انگار دخترم. پس من چی؟؟  احساس کردم خیلی ناز داری. توی هر دو تا عکسی که دکتر ازت بهمون داده، دهنت رو باز کردی و انگار که داری گریه می کنی، حرف می زنی یا یه همچین چیزی. یه عکس هم خودم ازت گرفتم که داری می خندی. وای خیلی بانمکیییییییییییییییییی می خوامتتتتتتتتتتتت دختر !  دیگه تا اومدنت دقیقا 24 روز مونده و من و بابات دیگه بیتاب شدیم تا زودتر ببینیمت. بخصوص بابات که اینقدر هم شبیهش شدی    ...
24 مهر 1390

تو خوشحالمون کردی

سلام دختر گلم امروز می خوام برات داستانی رو تعریف کنم که ممکنه ناراحتت کنه اما دانستنش باعث میشه بفهمی چقدر من و بابا دوستت داریم و چقدر برامون مهمی. تو قراره کمتر از 1 ماه دیگه به دنیا بیای و من روزی هزار بار خدا رو شکر می کنم که تو رو صحیح و سالم برای من نگه داشته.  پارسال این موقع ها من یه نی نی توی دلم داشتم که هیچوقت صدای قلبشو نشنیدم، ندیدمش، حسش نکردم و تنها چیزی که از اون برام به یادگار مونده ناراحتی و حالت های خیلی بدی بود که بهم دست می داد. من و بابات نفهمیدیم که اون نی نی دختر بود یا پسر چون اون خیلی زود رفت پیش خدا. اون کوچولو فقط 8 هفته داشت که رفت. مامانی خیلی اذیت شد. روزی که با بابا رفتن و دیدن که مرده، خیلی گریه کر...
16 مهر 1390

از هر دری سخنی

هانا جونم، دختر مامان از خدا می خوام این چند مدت باقیمانده رو با سلامت طی کنی و صحیح و سالم به جمع ما اضافه بشی. راستش از 22 شهریور وارد 8 ماهگی شدیم. شبا بد می خوابم. همش روی معده ام فشار میاری و البته   به مثانه ام هم فشار میاری که باعث میشه مدام برم دستشویی. از همه بدتر سنگینی زیادیه که احساس می کنم. شما هم که ماشالا هزار ماشالا قوی شدی، بیشتر قلنبه میشی تا ضربه بزنی. واقعا گاهی دردم می گیره. تمام این روزا رو دارم با این امید سپری می کنم که به گفته دکتر 16 یا 17 آبان به این دنیا پا بذاری و زندگیمون رو شیرین تر کنی. به خصوص اینکه این روزا یک کم بی حوصله ام. از خدا می خوام بهمون کمک کنه.  اینو هیچ وقت یادت نره که من و باب...
28 شهريور 1390

دختر قشنگ من در 29 هفتگی...هانا

امروز با بابا هومن رفتیم سونوگرافی... هم از اون هیکل و اداهای قشنگت فیلم برداری کردیم هم ازت عکس گرفتیم.. فعلا عکساتو میذارم تا بعدا ویدئو را هم اضافه کنم.  فقط اینو بگم که توی فیلم هی چشماتو باز و بسته می کردی، بالا و پایین و چپ و راست رو نگاه می کردی و داشتی یه چیزی می خوردی... یه عالمه هم لپ داری هزار ماشالا.. چشمم کف پاهات الهییییییی  قد: 36 سانتیمتر وزن 1347 گرم اسم قشنگ شما هم از این به بعد هانا هستش....  این دو تا عکس شما    ...
13 شهريور 1390

دوستت دارم

گوش دادن به آهنگی که اولین بار در کنار هم شنیدیم این را به خاطرم می آورد که چقدر دوستت دارم... به این فکر می کنم که اگر تو نبودی، اکنون کجا بودم... امروز بیش از هر زمان دیگری به وجودت احتیاج دارم... همیشه بمان با من، ای کسی که روزهای زندگیم با حضورت پررنگ شده... شاید تا کنون زمان کمی را در کنار هم سپری کرده باشیم اما... تو خود بیش از هر کس دیگر می دانی که قلبم گاه توان تحمل این عشق را ندارد... کاش می دانستی که بی تو بودن چگونه است... بدان که بی تو بودن یعنی هیچ بودن و هیچ بودن چیزی جز مرگ نیست... پس هیچگاه و هیچگاه و هیچگاه نخواه که رویت به رویم مهر زندگی نپاشد...   بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی در...
23 مرداد 1390

لوازم نی نی 4

این هم یک سری دیگه از وسایل گل دختر ما پاپوش نی نی سایز کوچولوووو جوراب New born برای دیدن بقیه عکس ها برروی ادامه مطلب کلیک کنید. 2 تا از کلاه های نی نی این خیلی کوچولوووووووووئه لباس های نی نی (این اولی اندازه تن عروسکه) جوراب ها و جوراب شلواری سایز کوچولوووووو جای تعویض اینم نوزادیه که خاله خودم واسه من از هلند آورده بوده وقتی خیلی کوچولو بودم ...
22 مرداد 1390